غنا و موسیقی که در این نوشتار از آن به عنوان آوا و نوا یاد میشود، در زندگی آدمی جایگاه خاصی دارد و کسی نیست که به گونهای در زندگی روزمره خود با آن در ارتباط نباشد. این مسأله در تاریخ حیات بشری امری سابقهدار است و ادوار مختلف زندگی بشر در روی کره زمین، چه در شکل فردی و چه در شکل اجتماعی هرگز از آشنایی با موسیقی برکنار نبوده است.
تاریخ پیدایش غنا )موسیقی( را میتوان همزمان با ظهور انسان در عرصه زندگی دانست؛ زیرا آواز دلربا و جذاب چیزی نیست که آدمی در طول زندگی از راه تجارب یا از راههای مختلف بدان دست یافته باشد؛ هر چند علم موسیقی و علم به کارگیری ابزار و آلات آن و تطوراتی که در این موارد رخ داده است، میتوان مربوط به زمانها و دورانهای بعد دانست. کارل شتومیف - استاد فلسفه دانشگاه برلین - تاریخ حضور موسیقی در زندگی بشر را از لحظهای میداند که مردم ناگزیر شدند برای تفهم مقاصد خود به اصوات متوسل شوند و از همین راه است که علم موسیقی به وجود آمد )طباطبائی مجد، ج 1، ص 870).
آنچه مهم به نظر میرسد، تبیین آوا و نوای مورد نهی و نکوهش از نظر اسلام و جداسازی آن از آوا و نوای مجاز است که با توجه به اخبار و احادیث و آیات قرآنی به این مهم همت میگماریم.
غنا )با الف مقصور: غنی(، به معنای بینیازی است؛ ولی با الف ممدود )بلند( به معنای »آوا« است. صاحب نظران، غنا را عبارت از »آوا« و »صوت« میدانند. لغتدانان در باب چیستی غنا مینویسند: »به صوت و آوایی که در حنجره به گونهای حساب شده به حرکت درآید و به طور آهنگین و دلکش نمودار شود غنا گویند. بعضی از اهل نظر غنا به کسر غین را به معنای موسیقی و به فتح غین را به معنای بی نیازی میدانند. بعضی دیگر نیز هرگونه آوای دارای موسیقی ویژه را غنا میدانند، اعم از آن که از انسان باشد یا از ابزار و آلات« )ابن خلدون، 808 ق، ج 1، ص 453) و اعم از آن که کلامی همراه آن باشد یا خیر.
ابنمنظور در کتاب لسانالعرب مینویسد: »اَلْغِنی مِنَ الْمالِ مقصورٌ، و مِنَ السَّماعِ ممدودٌ، وکلُّ مَنْ رَفَعَ صوتَه و والاه فصوتُه عند العرب غناء«.
در ادامه سخن فوق آمده است: »هرکس صدای خود را به عنوان آواز بلند کرده، آن را به گونهای موزون و ترجیع دار در حنجره خود بگرداند، آن صدا را غنا گویند«.
همچنین سماع عبارت است از آوا و نوا و آهنگ گوشنواز؛ چنان که لغتدان معروف شرتونی در »اقرب الموارد« یادآور شده است: »وکلّ ما أَلتَذّته الأُذُن مِن صوتٍ حسنٍ سماع...؛ آواز نیکو و آنچه را آدمی از استماع آن لذت ببرد سماع گویند« )الخوری، 1403 ق، ج 1، ص 541).
فیروزآبادی در قاموس مینویسد: »والغِناءِ کَکِساءِ، من الصوت، ما طُرِّبَ به؛ کلمه غناءِ بروزن کساءِ، از خانواده صدا و صوت است؛ آواز و صوتی که آدمی را به وَجْد و طرب آورد« )فیروز آبادی، 1344 ق، ج 4، ص 372).
شرتونی در اقربالموارد میگوید: »الغناءِ من الصوتِ ما طُرِّبَ به؛ غنا عبارت است از آوازی که آدمی از راه آن به طرب )وجد( میآید« )الخوری، 1403 ق، ج 2، ص 890). لذا هرگونه آوا را غنا نمیگویند، بلکه غنا، آوای طربانگیزی است که آدمی را به وجد آورد و عنان اختیار از او برباید.
در واقع غنا اصوات هماهنگ با زیر و بم ویژهای است که دارای موسیقی خاصی بوده، نفس آدمی را تحت تأثیر قرار دهد.
- در فرهنگ فارسی نیز غنا را عبارت از آواز خوش، آواز طربانگیز میدانند )فرهنگ عمید، ماده غنا(.
- ابن اثیر در النهایة، آوای زیبا و دلنشین همراه با چهچهه را غنا میداند: »مد الصوت مع الترجیع«.
آنچه از دیدگاه اهل لغت در باب کلمه غنا به دست میآید عبارتند از:
الف: غنا از مقوله صدا و آواست؛
ب: صدا و آوازی که برآمده و هیجانانگیز باشد؛
ج: آوازی که طربناک باشد؛ یعنی روان آدمی را تحت تأثیر و تسخیر خویش در آورد.
خاطر نشان کردیم که غنا در لغت آوای طربآور و دل انگیزی را گویند که از مقوله اصوات است و در میان صاحبنظران علوم اسلامی از جمله در میان فقهای عظام نیز معنی اصطلاحی آن مورد توجه قرار دارد.
بسیاری از اهل نظر هر گونه آوای ترجیعدار )چَهْچَهَه( را غنای نامشروع نمیدانند، بلکه صوت باید طربانگیز باشد؛ یعنی آدمی را تحت تأثیر خود قرار دهد )شهید ثانی، 1412 ق، ج 2، ص 165 و شهید ثانی، لمعه، ج 3، ص 212).
بسیاری نیز تعریف غنای نامشروع را از حیث مصداق به عرف، موکول کردهاند: »الغِنا کیفیَّةٌ خاصة موکولةٌ الی العرف« )نجفی، 1367 ش، ج 22، ص 46).
محقق اردبیلی)ره( در کتاب مجمع الفایده و البرهان آورده است:
»آنچه را عرف غنا بداند، گر چه دارای ترجیع و طرب انگیزی نباشد، حرام خواهد بود«.
لکن، بعضی از صاحبنظران از جمله نووی در کتاب »المجموع« غنا را اختصاص به آوای انسان داده، مینویسد: »... ویحرم استعمال الألات التی تطرب من غیر غناء... لأنه تابع للغناء فکان حکمه حکم الغناء؛ به کارگیری آلات موسیقی طربانگیز حرام است، گرچه همراه غنا نباشد... حکم ابزار غنا مثل خود غناست«.
در این جا به روشنی آوایی که غنا محسوب میشود غیر از صدای ابزار و آلات مربوط مورد توجه قرار گرفته، طبق این نظر است که به صدای ابزار و آلات غنا، کلمه غنا اطلاق نمیشود )نووی، ج 2، ص 230 و 231) ولی به نظر ما به طور کلی به صدای زیبا و آهنگین و طربآور غنا میگویند، اعم از آنکه از انسان باشد یا از اشیا و قید ترجیع، به غنای مطرب اختصاص دارد )البته ایجاد طرب برای نوع مردم( گرچه برای بعضی از افراد طربآور نباشد.
... عاصم بن حمید از امام صادقعلیه السلام پرسید: »آیا در بهشت غنا وجود دارد؟« امامعلیه السلام در ضمن پاسخ خود به او فرمود: »آری، وجود دارد. در بهشت درختی است که وقتی نسیم برآن میوزد صدای دلربایی از آن شنیده میشود که گوشی دلنوازتر از آن نشنیده است« و سپس افزود: »هذا لِمَن تَرَکَ السّماع مخافَةَ للَّه؛ این لذت برای کسی است که به خاطر خدا از شنیدن غنا در دنیا خودداری کرده باشد« )علامه مجلسی، 1403 ق، ج 8، ص 127). در این حدیث مشاهده میشود که غنا )آوای دلانگیز( از درخت است؛ چنان که شیخ طوسی)ره( در کتاب »خلاف« باب شهادات یادآور میکند که: »الغنا محرّم، سواء کان صوتُ المغنّی او بالقَصَب اوبِا الأوتار؛ غنا، حرام است چه صدای آدم غناخوان باشد و چه صدای نی و ابزار دیگر« )طوسی، 1417 ق، ج 6، ص 307). پس کلمه غنا از حیث استعمال، تعمیم دارد.
اما امام خمینی)ره( در باب غنا یادآور میشود: »اَلغناء صوتُ الانسانِ الَّذی مَن شأنَهُ ایجادالطرب بتناسبه لتعارُفِ النّاس و الطرب هو الخِفَّةُ الَّتی تَعْتَرِی الانسانُ فتکاد أَنْ تَذْهَب بِالعَقْلِ وَ تَفعلِ فِعلَ المُسکِرات لمتعارف الناس؛ غنا، همان آوای آدمی است که مردم از استماع آن به حالت طرب درآیند و طرب )وجد و هیجان خاص( عبارت از حالت خاصی است که عقل آدمی را تحت تسخیر خود درآورده، همانند شراب خوردگان عمل میکند« )امام خمینی، 1410 ق، ج 1، ص 300). پس امام خمینی غنا را تنها صوت آدمی میداند؛ ولی به هر حال آنچه مورد ادعای ماست این که غنا آوایی است طربآور )برای نوع انسان( خواه از انسان باشد یا غیر انسان و این نوع از آوا و نوا در اسلام، تحریم شده است.
بر این اساس غنا، آوایی طربانگیز است و طرب چیزی است که نفس و عقل شخص را تحت تأثیر و تسخیر خویش قرار داده، آدمی دارای محتوای شخصیتی خاصی میگردد و به گونهای غیر اختیاری از خود حرکات و سکنات نامناسب بروز میدهد. پس حالت طرب همان خفّت و سبک وَزْنیِ عقلی است که از طریق غنا برای آدمی حاصل میگردد؛ لذا غنا در اصطلاح اهل نظر همان آوا و نوای طربآور است.
واژه غنا یا موسیقی در قرآن به چشم نمیخورد؛ ولی در احادیث و روایات، فراوان به آن اشاره شده است. البته در قرآن آیاتی دیده میشود که به غنا تفسیر شده است از جمله:
آیه دوم سوره مؤمنون: »وَالَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغوِ مُعرِضُونَ« و آیه ششم سوره لقمان: »وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهُوَ الْحَدیثِ« و آیه سی ام سوره حج: »وَاجْتَنِبُوا قَولَ الزُّورِ« و... .
در قرآن میخوانیم: »واجتنبوا قول الزور« )حج، 22)؛ از ائمه اطهارعلیهم السلام آمده است که منظور از »قول الزور« در این آیه غناست )حرّ عاملی، 1414 ق، ج 12، ص 16).
در این حدیث و بسیاری از احادیث مشابه منظور از قول زور همان قول لغو میباشد )همان، ص 16)؛ همچنین منظور از »لهو الحدیث« غناست. وشّاء میگوید: »از امام رضاعلیه السلام شنیدم که فرمودند: زمانیکه از امام صادقعلیه السلام در مورد غنا سؤال کردند، آن حضرتعلیه السلام فرمودند: هو قول اللَّه تعالی وَمِنَ النّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِاللَّهِ« )لقمان، 6) )همان، احادیث 20 16 7 11 و 6).
در حدیث دیگری از امام محمد باقرعلیه السلام در مورد غنایی که موجب ورود به جهنم میشود پرسیدند، آن حضرتعلیه السلام آیه فوق را تلاوت و از غنا به عنوان »شرّ الأصوات« یادفرمودند.
آن حضرت میفرمود: »شرّ الأصوات الغناء؛ بدترین صداها غناست« )شهبازی، 1397 ق(.
کلام فوق، از پیامبر و نیز از امام جوادعلیه السلام نقل شده است )نوری، 1408 ق، ماده سمع(.
ابوایوب خزّاز میگوید: »در مدینه به دیدار امام صادقعلیه السلام شرفیاب شدیم، ایشان فرمودند: کجا اسکان یافتید؟ گفتیم: در منزل فلان شخص که صاحب کنیزکان رامشگر است! امامعلیه السلام فرمود: کونوا کراماً. ما از سخن امامعلیه السلام چیزی سر در نیاوردیم حتی فکر کردیم که امام میفرماید: آنجا را گرامی بدارید! هنگامی که بار دیگر به محضر آن حضرت شتافتیم و سؤال کردیم: مقصود شما از کونوا کراماً چیست؟ امامعلیه السلام فرمود: اَما سَمِعْتُم اللَّهَ عزوجل یقول: واذا مّروا باللغو مروّا کِراماً«.امام نوازندگی و غنا را از مصادیق لغو دانست و آنان را نسبت بدان برحذر داشت.
مردی به امام صادقعلیه السلام میگوید: »در همسایگی من، خانهای است که گاهی نوازندگان در آن
مینوازند و من هنگام قضای حاجت قهراً بدان گوش فرامیدهم. امامعلیه السلام فرمودند: لا تفعل! من گفتم: به خدا سوگند این شنیدن، در من تأثیر سوئی ندارد و مرا مجذوب خود نمیسازد. امامعلیه السلام فرمود: أَما سَمِعْتَ اللَّهَ أنّ السمعَ و البَصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولاً: من جواب دادم: حقیقتاً به این آیه توجه نکرده بودم؛ منبعد به آن کار حرام نمیپردازم و استغفار میکنم.
امامعلیه السلام فرمود: قم فاغتسل وصّل ما بدالک؛ برخیز غسل کن )وضو بگیر( و بهخاطر آنکه به این مسأله توجه کردهای نماز به جای آور... و در ادامه فرمود: ما کان أسوء حالک لو مُتّ عَلی ذالک؛ چقدر روزگارت تباه بود اگر به همان حالت )گوش دادن به غنا( از دنیا میرفتی! )علامه مجلسی، 1403 ق، ج 5، ص 150).
امام وی را در قدم اول از استماع و گوش دادن به غنا نهی کرد و سپس به آیه قرآن در باب تحریم غنا استدلال نمود و در قدم سوم به وی دستور داد توبه کند و غسل توبه انجام دهد و در قدم چهارم نسبت به عاقبت چنین کاری هشدار داد. از مجموع این نوع از موضعگیریهای ائمه چه چیزی به دست میآید؟ آیا ما که این روزها به عناوین مختلف، با غنا سر و کار داریم چه پاسخی در پیشگاه خدا فراهم کردهایم؟
با توجه به دیدگاه قرآن و سنت که بخشی از آن را در این نوشتار ملاحظه کردید باید گفت که غنا یکی از محرّمات است و نیز تردیدی در این نکته به چشم نمیخورد که غنا جداً مورد نهی و نکوهش اسلام بوده، اولیای اسلام نسبت بدان تنفر داشته به عناوین مختلف پیروان خود را از آن برحذر داشتهاند.
اسلام در جلوههای مختلف، دلایل بیزاری خود را از غنای حرام مطرح کرده است از جمله:
در احادیث آمده است که ملائک رحمت به مکانی که در آن ابزار غنا و نیز خمر )مسکرات( وجود دارد نازل نمیشوند و همچنین برکات از آن مکان رخت برمیبندد: »... لا تدخل الملائکةُ بیتاً فیه خمر او دفٌّ او طنبورٌ او نرد ولا یستجاب دعائُهم و تَرفَع عنهم الْبَرَکة« )حر عاملی، 1414 ق، ج 17، ص 315).
از امام صادقعلیه السلام سؤال کردند: »سفله )آدم پست( کیست؟ امامعلیه السلام پاسخ داد: »مَنْ یشرب الخمر و یضرب الطنبور«.
رواج غنای حرام از نشانههای روزگار ناشایست است؛ روزگاری که مردم آن نمازها را نادیده میانگارند؛ به تمایلات نفسانی اهمیت میدهند؛ قرآن را بهخاطر غیرخدا میآموزند؛ علم فقه را برای غیرخدا فرامیگیرند؛ اولاد زنا زیادند؛ غنای حرام را در هنگام قرائت قرآن به کار میبرند؛ اهل غنا و بهکارگیری ابزار آن هستند؛ امر به معروف و نهی از منکر ناخوشایند است؛ از چنین افرادی در ملکوت آسمانها به عنوان آدمهای پلید و نجس )ناپاک( یاد میشود )همان(.
ابن مسعود میگوید: »رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در مورد نماز کسی که شب را در غنا به سر برده بود، فرمود: نمازش قبول نیست؛ نمازش قبول نیست؛ نمازش قبول نیست« )علامه امینی، 1379 ق، ج 8، ص 85).
پیامبر اکرم6 فرمود: »کسی که به غنا )غنای حرام( گوش فرادهد از شنیدن آهنگ دلانگیز و حیاتبخش خوانندگان بهشت، محروم خواهد بود: مَنْ اِستَمِعَ اِلی صَوْتٍ غِناءٍ لم یُؤْذَن له اَن یَسْمَعَ الرّوحانیین فقیل و مَنِ الرّوحانیون یا رسولَاللَّه قال: قرّاء اهلِ الجنّة« )علامه امینی، 1379 ق، ج 8، ص 70 - 75 و قرطبی، 1405 ق، ج 14، ص 37).
ضمن منشور و اعلامیه روز فتح مکه آمده است: »پیامبر اکرم6 فرمود: انمّا بُعِثتُ بِکَسْر الدَّفّ والمِزْمار؛ من جهت از بین بردن ابزار غنا مبعوث شدم«. پیرو این مطلب، صحابه در کوچه و خیابان بهراه افتادند و ابزار غنا را در دست هرکه میدیدند میشکستند )همان(.
بیهقی در »سنن« این حدیث را نقل میکند که رسول خدا )صلی الله علیه وآله وسلم( روز فتح مکه همه حتی دشمنان را مورد عفو و مشمول رحمت خویش قرار داد؛ ولی چند تن را محکوم به اعدام کرد و دستور داد تا یارانش آنان را در هرکجا یافتند از پای درآورند و آنان عبارت بودند از دو زن و چند مرد. آن دو زن از زنان غناخوان بودند که در ضمن اشعار غنا پیامبر را مورد فحاشی قرار میدادند )بیهقی، ج 8، ص 20).
انس میگوید: »این کلام از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم است که فرمود: بعثنی الله هدی و رحمة للعالمین و بعثنی لأمحق المزامیر و المعازف و الأوثان و امر الجاهلیة؛ خداوند متعال، مرا هدایت و رحمت برای جهانیان، مبعوث کرد و مرا مبعوث نمود تا مزامیر، )نَیها( ابزار لهو و لعب )ابزار سرگرمیهای بدبختیآور(، بتها، و سنت و فرهنگ دوران جاهلیت را از بین ببرم )المتقی، 1409 ق، ج 5، ص 489، حدیث شماره 13699).
در این رهنمود، مسأله از بین بردن مزامیر و معازف در دستور کار بعثت قرار گرفت. همچنین مزامیر و معازف در ردیف بتها و سنتهای )امر( جاهلی عنوان گردید، و نیز با آن که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پیامبر رحمت است، مأموریت دارد تا اینها را از بین ببرد؛ یعنی وجود غنا و ابزار آن و به کارگیری آنها رحمت و خیری نصیب آدمی نمیسازد، بلکه »شر« خواهند بود؛ زیرا اگر »خیر« بودند پیامبر رحمت صلی الله علیه وآله وسلم برای از بین بردن آنها دست به کار نمیشد.
عبداللَّه عمر میگوید: »پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را دیدم که وقتی صدای غنا را شنید دوانگشت خود را میان گوش خود نهاد. ابنعباس، بهکارگیری هرگونه آلات غنا را حرام میدانست« )همان(. بر اساس آن چه گفته شد به روشنی این حقیقت آشکار میشود که:
الف: غنا، مورد تنفر شدید اسلام میباشد؛
ب: تحریم غنا کمترین حکمی است که میتوان از دیدگاه اسلام راجع به آن مورد نظر داشت؛
ج: نماز غنا پیشهگان در پیشگاه پروردگار حکیم پذیرفته نخواهد شد؛
د: اعلامیه جهانی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در روز فتح مکه، و مطلب مندرج در آن در خصوص غنا بانگ بیدارباشی بسیار آموزنده و حساس است و جهان باید بدان توجه کرده، به خود آید و رهنمود آسمانی آن حضرت را آویزه گوش جان خود سازد. آن حضرت راز رسالت خود را بدین نکته سرنوشتساز معطوف داشتند.
آری! غنا به اعماق جان آدمی، نفوذ میکند و اسرار را فاش میسازد؛ در عرصه خیالات آدمی راه مییابد و نهفته را برملا مینماید؛ خواستههای نفسانی و شهوات دل را که در درون نهفته است افشا میکند؛ سخافت )سفلگی( و خفت در شخصیت را نمودار میسازد، حتی گاهی کسی، وقار، خردمند، مؤمن، و با شخصیت مینماید؛ ولی آن گاه که به غنا میپردازد، کاهش خرد، حیا، مروت، و ضعف شخصیت در او احساس میشود؛ چیزی را که پیش از گوش دادن به غنا، قبیح میدانست پس از آن انجام میدهد، اسرار خود را فاش میسازد، از سکوت حکیمانه به کثرت تکلم و هذیانگویی و پریشانگویی کشیده میشود، کف میزند، پایکوبی مینماید و همچون میگساران رفتار مینماید. بیجهت نبود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هرگاه صدای غنا را میشنید گوش خود را میگرفت تا نشنود.
بدون تردید، شیطان بزرگترین دشمن فرزندان آدم است. شیطان، بدخواهترین دشمن ماست و در قرآن نیز این حقیقت به چشم میخورد. در سوره »یس آیه 59» میخوانیم: »الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم«؛ ای بنی آدم! آیا از شما پیمان نگرفتم که شیطان را پیروی نکنید که او دشمن آشکار )غیر قابل انکار( شماست و مرا عبادت کنید که صراط مستقیم ]و تأمین کننده سعادت[ شما همین است؟!«
در این رهنمود اطاعت از شیطان در مقابل عبادت از خدا قرار دارد؛ یعنی انتخاب هر کدام مساوی است با رها کردن دیگری:
با دو کعبه، در ره مقصود نتوان رفت، راست یا هوای دوست باید، یا هوای خویشتن
بنابراین شکی نیست که:
اولاً: بر اساس برخی روایات، شیطان جهت گمراه کردن انسانها »غنا« را در میان بنی آدم رواج داد؛
در برخی از احادیث آمده است که ابلیس اولین کسی است که به غنا روی آورد: عن النبی قال: »کان ابلیس اول من تغنّی« )حر عاملی، 1414 ق، ج 12، ص 225-227).
در کتاب »تفسیر الجامع لأحکام القرآن« آمده است: »ابلیس غنا را در میان فرزندان آدم ترویج کرد تا آنان را به افعال ناروا وادار سازد« )قرطبی، 1405 ق، ج 10، ص 187).
ثانیاً: تردیدی نیست که »غنا« یکی از عوامل مهم بازدارنده از توجه به خدا و گرایش به دستورات اوست و تردید و دو دلی )نفاق( را در آدمی پدید میآورد.
در احادیث آمده است: »الغنا ینبت النفاق؛غنا عامل رویش نفاق است« )حر عاملی، 1414 ق، ج 17، ص 309).
ثالثاً: غنا، زمینه انجام دادن بسیاری از اعمال خلاف و فسادکاریها را در زندگی آدمی فراهم میآورد؛ بویژه در جلساتی که زن و مرد حضور دارند، غنا به آسانی میتواند آنان را به فساد سوق دهد.
حسن بن هارون میگوید: »از امام صادقعلیه السلام شنیدم که فرمودند: الغِناءُ یُورِثُ النفاق ویُعْقِبُ الفَقْرَ«
)حر عاملی، 1414 ق، ج 17، ص 309) و در رهنمودی دیگر آمده است:»الغِناءُ رُقْیَةُ الزِّنا؛ غنا مایه پرداختن به فحشاست« )همان، ص 312)؛ زیرا غیرت )آدمیان بویژه مردان( را تضعیف میکند و روحیه تنفّر از فحشا را نابود میسازد؛ چنانکه امام صادقعلیه السلام فرمودند: »... فلا یَغارُ بَعْدَها؛ آدم اهل غنا غیرت نمیورزد«.
بر این اساس، غنا در شمار گناهان کبیره قرار گرفت.
در رهنمودی دیگر رسماً غنا به عنوان یکی از گناهان کبیره، یاد شده است:
»اَلکبائرُ محرِّمَةٌ، وهی الشِّرکُ بِاللَّه وَالْمحاربة لأولیاءِ اللَّه والْمَلاهِی التی تَصُدُّ عَن ذِکرِاللَّهِ عَزَّوجلّ مکروهةٌ کالغناءِ، و ضُرِب الأَوتار والإصرارِ علی صَغائِرِ الذُّنُوب؛ انجام دادن گناهان کبیره حرام است و گناهان کبیره عبارتند از: شرکورزی، جنگ با خلفای الهی، پرداختن به آوا و آهنگی که موجب غفلت از خدا گردد و نیز اصرار بر انجام دادن گناهان کوچک« )همان، ج 15، ص 331). در این حدیث از »ملاهی« بازدارنده از یاد خدا عنوان گردید.
آنچه غنای مجاز به حساب میآید، همان است که از مصادیق غنای غیر مطرب میباشد؛ البته غنای غیر مطرب نیز اگر به محافل و مجامع آدمهای هرزه و کفار و منافقان اختصاص داشته باشد در شمار غنای حرام خواهد بود تا جلسات مؤمنان از جلسات فسق پیشهگان متمایز باشد؛ لذا اظهارنظر کسانی که غنای مطرب را یکی از نیازهای روحی جامعه میدانند از اعتبار و وَجاهت علمی لازم، برخوردار نیست؛ همچنین باید توجه داشت که برخی یافتههای علمی، ممکن است چیزی را امروز به عنوان ضرورت ارائه دهند؛ اما چند روز دیگر ضد آن را با آب و تاب عرضه میکنند؛ بنابراین نبایستی در برابر رهآوردهای علمی، زود تسلیم شد و جنبه احتیاط را از نظر دور داشت؛ همچنین باید توجه کرد که آوای خوش و الحان و نغمههای زیبا غیر از غنای مطرب است؛ همانند نغمه داوودی که درباره پیامبر اسلام مطرح و در احادیث آمده است: »و کان جهیر الصوت، احسن الناس نغمة« )غزالی، 1403
ق، ج 2، ص 367). البته همه پیامبران الهی خوش صوت یعنی خوش آواز بودند؛ همان طور که در حدیثی میخوانیم: »ما بعث الله نبیّاً الّا حسن الصوت« )همان، ج 2، ص 271).
ابن سینا در کتاب پرارج خود »الأشارات والتنبیهات« خاطرنشان میکند که با استفاده از برخی آواها و الحان و نغمههای عرفانی میتوان باطن خویش را جلا بخشید. او میگوید: »از راه ریاضت، میتوان به مقصود دست یافت و ریاضت عبارت است از بازداشتن نفس از التفات و توجه به غیر از خدا و وادار کردن آن به توجه کردن به خدا و البته ریاضت برسهگونه است که هرکدام هدفی را تعقیب میکنند. ریاضتهای سهگانه عبارتند از:
1 - ریاضت، جهت رفع موانع خارجی معراج انسانی؛
2 - ریاضت، جهت رام ساختن نفس اماره؛
3 - ریاضت، جهت تلطیف سرّ )باطن(«.
وی )ابن سینا( برای هریک از ریاضتهای فوق در جهت دستیابی به هدف، کمککار و معینی را معرفی کرده است؛ مثلاً »زهد« را برای معاونت به ریاضت نوع اول؛ عبادت و نیز بعضی از الحان موسیقی را برای موفقیت در ریاضت نوع دوم و تفکر را برای پیشرفت ریاضت نوع سوم مورد توجه خود دارد )طوسی، 1403 ق، ج 3، نمط نهم، ص 378).
آری! بهره مندی از آوای زیبا و آهنگ و نواهای خوش موضوع حرمت در باب غنا نیست؛ آنچه حرام و غیر مجاز میباشد آوا و آهنگی است که طربانگیز باشد؛ یعنی به گونهای آدمی را تحت الشعاع خود قرار دهد که آدمی بیاختیار به اعمال مبتنی بر لهو و لعب و خلاف موازین شرع، دست یازد؛ چنان که در عرف گفته میشود که فلانی آن چنان میخواند که آدمی را به »رقص« میآورد. در برخی از نصوص غنا به خمر تشبیه شده است؛ یعنی آن چنان فکر و عقل آدمی را تحت تسخیر خود درآورد که گویا مست است و طرف به گونهای عمل میکند که گویا شراب، نوشیده است! به فرموده صاحب نظران، غنای مطرب و موسیقی مطرب و یا نوا و آهنگی که طربانگیز نیست، لکن از شعارها و از علائم جلسات فساد و آدمهای لاابالی است حرام میباشد؛ در غیر این صورت آن غنا مجاز خواهد بود. پس صوت خوب را نمیتوان حرام دانست. درباره پیامبر اسلام، در احادیث آمده است: »و کان جهیر الصوت، احسن الناس نغمة؛ تُنِ صدای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بلند و آوای او از سایرین زیباتر بود« )غزالی، 1403 ق، ج 2، ص 367) و البته همه پیامبران الهی خوش صوت یعنی خوش آواز بودند. در حدیثی میخوانیم: »ما بعث الله نبیّاً الّا حسن الصوت؛ هیچ پیامبری مبعوث نگشت جز آن که خوش صوت بود »همان، ص 271). همچنین غنا جهت شتررانی که بدان »حُدی« میگویند و نیز آوا در جلسه عروسی در جمع زنان در صورتی که صدای آنان را نامحرم نشنود و جملات آنان دارای مفاهیم فسادانگیز نباشد، اشکال ندارد.
1- غنا عبارت است از آوا و نوا و آهنگی که دارای شأنیت ایجاد طرب، در آدمی است و طرب آن است که آدمی با حصول آن حالتی خاص پیدا کند و عقل او تحت الشعاع قرار گیرد؛ همچنانکه شراب مینوشد و عقل او دستخوش تأثیر مخرب شراب واقع میشود.
2- غنا از مقوله کلام نیست، بلکه از خانواده آوا و صوت )و کیفیت خاصی از صوت( است و ماده کلام در معنای آن دخالتی ندارد؛ البته همراهی غنا و کلام لغو و ناروا بر شدت حرمت غنا میافزاید. بنابراین آوای بدون کلام و نیز ابزار و آلات نوازندگی را غنا میگویند و اگر پای اینها نیز به میان باشد بر درجه حرمت آن افزوده میشود.
3- روایت صحیح علی بن جعفر قابل اعتماد است که میگوید: »از امام هفتمعلیه السلام پرسیدم: آیا در عید فطر، عید قربان، ایام جشن و شادی دیگر ... استفاده از غنای مجاز است؟ امام پاسخ دادند: لا بأس به مالم یزمّر به؛ اشکال ندارد، مادامی که نوازندگی در کار نباشد« )علامه مجلسی، 1403 ق، ج 10، ص 271). گر چه در برخی از نسخهها آمده است: »مالم یعص به؛ غناءِ در این موارد جایز است، در صورتی که به معصیت منجر نشود«. شاید این روایت وجه جواز روایاتی است که غنا را در بعضی از جلسات عروسی مجاز میداند )در صورتی که جلسه فقط از آن زنان باشد و صدایشان را نامحرم نشنود و محتوای کلامی که میخوانند کفرآمیز و فسادانگیز نباشد( پس هرگونه آواز خوش را نمیتوان حرام دانست و البته همین آواز خوش غیر حرام اگر در مجالس آدمهای هرزه و فساق به کار رود و یا همراه با ابزار و آلات موسیقی مربوط به مجالس آدمهای هرزه و بیبند و بار به کار رود حرام است.
4- اظهارنظرهای کسانی که غنای مطرب را یکی از نیازهای روحی جامعه میدانند از اعتبار و وَجاهت علمی لازم برخوردار نیست و باید توجه داشت که ممکن است علم چیزی را امروز به عنوان یک ضرورت ارائه دهد و چند روز دیگر ضد آن را نیز عرضه بدارد؛ بنابراین در برابر رهآوردهای علمی نبایستی زود تسلیم شد. همچنین غنا غیر از نغمههای زیبا، آوای خوش و الحان و نغمههای دلرباست.
5- غنا مورد تنفر و نکوهش دین است و رهبران دین آن را حرام دانسته است.
6- آوا و آهنگی که آدمی را به آسمان )مکارم معنوی( سوق دهد حلال است و آنچه انسان را از توجه به آنها بازدارد و یا به اخلاق و خصلتهای زمینی )هواهای نفسانی( بکشاند حرام خواهد بود.
7- غنا، دو دلی و نفاق را در انسان پدید میآورد. گرایش به فساد اخلاقی را - بویژه در جلساتی که زن و مرد حضور دارند - در انسان تقویت میکند، شهوت را تحریک و دختر و پسر را به بلوغ زودرس جنسی مبتلا میسازد و بزرگترین عامل غفلت و بریدگی از خدا میباشد.
8- گوش دادن به غنا و نیز غنا پیشگی از گناهان کبیره است.
1- آمدی، عبدالواحد بن محمد؛ غررالحکم )چاپ دوم: قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1420 ق(.
2- ابن بابویه قمی، ابوجعفر محمد بن علی؛ من لا یحضره الفقیه )چاپ دوم: قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1404 ق(.
3- ابن خلدون، عبدالرحمن؛ مقدمة )چاپ چهارم: بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 808 ق(.
4- ابن منظور، ابوالفضل جمالالدین محمدبن مکرم، أفریقی مصری؛ لسان العرب )بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1409 ق(.
5- الأثیر الجزری، مجدالدین أبوالسعادا المبارک بن محمد؛ النهایة فی غریب الحدیث والأثر )بیروت، دار الکتب العلمیة، 1418 ق(.
6- الأزدی، أبومحمدبن أبی حمزة؛ بهجة النفوس.
7- الخامنهای، سیدعلی؛ أجوبة المسائل، الطبعة الاولی )الکویت، دارالنبأ، 1415 ق(.
8- الخوری الشرتونی اللبنانی، سعید؛ أقرب الموارد )قم، کتابخانه نجفی مرعشی، 1403 ق(.
9- العاملی، زینالدین بن علی؛ مسالک الافهام )قم، بنیاد معارف اسلامی، 1412 ق(.
10- العسکری، ابوهلال الحسن بن عبداللَّه؛ الفروق اللغویة )قم، کتابفروشی بصیرتی(.
11- الفراهیدی، الخلیل بن أحمد؛ العین )چاپ دوم: قم، دارالهجرة، 1409 ق(.
12- الفراهیدی، أبوعبدالرحمن الخلیل بن أحمد؛ ترتیب کتاب العین )چاپ دوم: قم، مؤسسة دارالهجرة، 1409 ق(.
13- الفیروز آبادی، مجدالدین محمد بن یعقوب؛ القاموس المحیط )چاپ دوم: مصر، المطبعة الحسینیة، 1344 ق(.
14- الکافی: محمد بن یعقوب کلینی رازی )چاپ سوم: تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1388 ق(.
15- المزی، أبوالحجاج یوسف؛ تهذیب الکمال )چاپ چهارم: بیروت، مؤسسد الرسالة، 1406 ق(.
16- المقری الفیومی، أحمد بن محمد بن علی؛ المصباح المنیز )قم، منشورات دارالجهرة، 1405 ق(.
17- المناوی، محمدبن عبدالرؤوف؛ شرح فیض الغدیر )بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415 ق(.
18- الهندی، علاءالدین علی المتقی بن حسامالدین؛ کنزالعمال )بیروت، مؤسسه الرسالة، 1409 ق(.
19- امام خمینی، سیدروح اللَّه؛ مکاسب محرّمه )چاپ سوم: قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1410 ق(.
20- امام خمینی: سیدروح اله؛ استفتائات.
21- امینی، شیخ عبدالحسین؛ الغدیر )بیروت، دارالکتاب العربی، 1379 ق(.
22- أزدی، ابندریدمحمد ابن الحسن؛ جمهرة اللغة )بیروت، دارالعلم للملایین، 1987 م(.
23- أنصاری قرطبی؛ تفسیر القرطبی، أبوعبدالله محمد بن أحمد؛ الجامع لأحکام القرآن )بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 1405 ق(.
24- بهجت، محمدتقی؛ رساله علمیه )چاپ دوم: قم، انتشارات شفق(.
25- بیهقی، أحمدبن الحسین بن علی؛ السنن الکبری )بیروت، دارالفکر(.
26- پهلوی، اشرف؛ چهرههایی در یک آئینه؛ ترجمه هرمز عبداللهی.
27- ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد بن مخلوف؛ قصص الانبیاء )بیروت، 1418 ق(.
28- جوهری، اسماعیل بن حماد؛ صحاح اللغة )چاپ چهارم: بیروت، دارالعلم للملایین، 1407 ق(.
29- حرّ عاملی، محمد بن الحسن؛ وسائل الشیعه )چاپ دوم: قم، مؤسسه آل البیت، 1414 ق(.
30- حلّی، الحسن بن یوسف بن المطهر؛ قواعد الاحکام )قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1413 ق(.
31- خوئی، سیدابوالقاسم؛ منیة السائل و ترتیب موسی مفید الدین (1412 ق(.
32- دشتکی، مقامات العارفین.
33- دشتی، محمد و محمدی، کاظم؛ المعجم الفهرس لألفاظ نهجالبلاغة )قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1406 ق(.
34- دهخدا، علی اکبر؛ لغتنامه دهخدا )تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1372 ش(.
35- ذهبی، محمدبن احمدبن عثمان؛ سیر أعلام النبلاء )چاپ نهم: بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413 ق(.
36- رازی، فخرالدین محمد بن عمر؛ تفسیر الفخر الرازی )چاپ دوم: تهران، دارالکتب العلمیة(.
37- راغب اصفهانی، أبوالقاسم الحسین بن محمد؛ مفردات ألفاظ القرآن )دفتر نشر الکتاب، 1404 ق(.
38- زمخشری، محمد بن عمر؛ أساس البلاغة )قم، دفتر تبلیغات اسلامی(.
39- زمخشری، محمودبن عمر؛ تفسیر الکشاف )بیروت، دارالمعرفة(.
40- سیوطی، جلال الدین؛ تفسیر الدر المنثور )بیروت، دارالمعرفة، 1365 ق(.
41- شفیعی مازندرانی، سیدمحمد؛ دیوان نسیم معارف.
42- شیخ مفید؛ الإرشاد فی معرفة حجج اللَّه علی العباد: )قم، مؤسسة آلالبیت(.
43- طباطبائی، سیدمحمدحسین؛ تفسیر المیزان )قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم(.
44- طبری، أبوجعفر محمدبنجریر؛ تفسیر الطبری )بیروت، دار الفکر، 1415 ق(.
45- طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین )چاپ دوم: مکتب نشر الثقافة الاسلامیة، 1408 ق(.
46- طوسی، محمدبن الحسن؛ الخلاف )قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1417).
47- طوسی، محمدبن الحسن؛ تهذیب الأحکام )چاپ چهارم: قم، دارالکتب الاسلامیة، 1365 ش(.
48- طوسی، نصیرالدین؛ شرح الاشارات )تهران، دفتر نشر الکتاب، 1403 ق(.
49- عاملی، سیدمحمدجواد؛ مفتاح الکرامة )قم، مؤسسه النشر الاسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1419 ق(.
50- عسکری، أبی هلال و جزئی از کتاب سید نورالدین جزایری؛ معجم الفروق الغوّیة؛ تنظیم شیخ بیتاللَّه بیات )قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1412 ق(.
51- غزالی، ابوحامد محمد؛ إحیاء علوم الدین )بیروت، دارالمعرفة، 1403 ق(.
52- فاضل لنکرانی؛ جامع المسائل )چاپ هفتم: قم، چاپخانه مهر، 1374 ش(.
53- فیض کاشانی، مولا محسن؛ تفسیر الصافی )چاپ دوم: تهران، مکتبة الصدر، 1416 ق(.
54- قلامة، أبومحمد عبداللَّه بن أحمد بن محمد؛ المغنی )بیروت، دارالکتاب العربی(.
55- قمی، شیخ عباس؛ سفینة البحار: )تهران، کتابخانه سنائی(.
56- قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم؛ تفسیر القمی )چاپ سوم: قم، مؤسسة دارالکتاب، 1404 ق(.
57- کرکی عاملی، علی بن الحسین؛ جامع المقاصد )قم، مؤسسة آلالبیت، 1408 ق(.
58- مجلسی، محمد باقر؛ بحارالأنوار: )چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق(.
59- مجله همشاگردی )قم، نشر دانشگاه آزاد، واحد قم(.
60- محقق حلّی، ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن الحسن؛ شرائع الاسلام )بیروت، دارالأضواء، 1409 ق(.
61- مصری حنفی، ابن نجیم؛ البحر الرائق فی شرح کنز الدقائق )بیروت، دارالکتب العلمیة، 1418 ق(. 62- معتزلی، ابن ابی الحدی؛ شرح نهجالبلاغه )بیروت، دار الکتب العلمیة، 1412 ق(.
63- معین، محمد؛ فرهنگ معین )چاپ دهم: تهران، انتشارات امیر کبیر، 1375 ش(.
64- مفید، محمدبنمحمد بنالنعمان بغدادی؛ المقنعة )قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1410 ق(.
65- مقدس أردبیلی؛ مجمع الفائدة والبرهان )قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1403 ق(.
66- مکارم شیرازی، ناصر؛ استفتائات.
67- نجفی، محمدحسن؛ جواهر الکلام )چاپ سوم: دارالکتب الاسلامیة، 1367 ش(.
68- نمازی، علی؛ مستدرک سفینة البحار )تهران، بنیاد بعثت، 1397 ق(. 69- نوری طبرسی، میرزا حسین؛ مستدرک الوسائل )قم، مؤسسه آل البیت، 1408 ق(.
70- نووی، أبوزکریا محیی الدین بن شرف؛ المجموع شرح المهذب )بیروت، دارالفکر(.
71- هفته نامه فرهیختگان.